روزانه های 8و9ماهگی
سلام عشقای مامان.باید منو ببخشید که انقدردیر به دیر میام گلای من آخه هرچی که میگذره ماشالا
هزار ماشالا شما شیطون تر میشید.الان دیگه چهاردست وپا میرید وواقعا کنترلتون سخته تا چشم ازتون
برمیداریم گیس وگیس کشی و(چقدم مو دارید آخه) تصادف.خلاصه که حسابی سر همروگرم کردید
صبح که ازخواب پامیشید تا کاراتونو بکنم ظهرشده بابا رضا میاد دنبالمون میریم اون طرف خونه مامان
فاطی اینا خاله مریمم که ظهرا میاد اونجاو با شما سرگرمیم تا ساعت 6اینا که بابایی میاد بعد اینکه
بابایی یه استراحت کوچیک کرد میریم کالسکه سواری و پاساژیه پارک سر شهرک و میایم خونه شبا
هم که 9 نشده مامان فریبا(مامان بابایی)تلفن میکنه میگه دلم تنگ شده بچه هارو بیار دیگه هرشب
کارمونه وقتی هم میریم اونجا انقدر شمارو بابا ممدوعمه ثنا بازی میدن که نتیجش میشه عکسای پایین:
آلما گلی:
آوین لوسی میل:
آنیساجوجه طلایی:
وحالا بگم از آخر هفته ها که معمولا 5شنبه ها صبح مامان فاطی اینا میرن سمت فشند
(باغ بابا رضا)آنیساروهم گرو میبرن که ما هم آخرشب بریم ماهم ازخدا خواسته واسه عوض
کردن آب وهوا میریم کلی هم خوش میگذره چون همه عمه ها با چه ها میان عمو بیژن اینا
عمو ممد(عموهای مامانی)هم که پایه ثابت اومدن آخر هفته هستن دیانا(دخترعمومامانی)
هم که خوب هم بازی هایی پیدا کرده اینم عکسای باغ:
دیاناوآنیسا مشغول بازی باهم
آلما خانوم شاتوت خورده ببین چیکار کرده خوذشو:
اینجا هم ساعت 3 شبه وهمه دور شما جمعن وشما هم عمرا قصد خواب داشته باشید
آوین در حال پرواز
اینجا هم آنی وآوین سر نایلون پوشک دعواشون شد:
این عکس ووقتی جلسه ماهیانه صندوق داشتیم ورفته بودیم خونه عمه سمانه امیرمهدی
از آنی گرفت
اینجا هم هشتمین ماهگردتون بودوسالگردازدواج مامان فریبا وبابا ممدطبق معمول ازخونه مامان
فاطی حاضرشدیم منتظریم بابا مهدی و آجی آوین بیان که شام بریم بیرون (آجی آوین با بابایی
رفتن ماشین وبیارن)
جیگرتو بخورم که انقدر قشنگ زل میزنی به دوربین جوجه آنی مامان
مامان فدای اون تعجبت بشه