بالاخره بعد از چندماه دوری اومدیم با کلی عکس
سلام عزیزای دلم بعداز سه چهار ماه دوری ازوبلاگتون اومدم راستش انقدر با شماها سرم گرمه که اصلا وقتی واسم نمیمونه،از تولدتون به بعد که وب و آپ کردم دیگه نتونستم بیام روزها همینجوری میگذره ومن لحظه به لحظه شاهد بزرگ شدن و خانوم شدنتون هستم باوجود همه سختیا اصلا دوست ندارم لحظه ها بگذره دوست دارم تو همین کودکی بمونیدو کودکی کنید.
آنیسای مامان درست سه چهار روز بعد تولدتون راه افتاد دندوناتون هم که روز ب روز داره بیشتر درمیاد .
آوینه مامان هم چهارم ،پنجم عید بود راه افتاد ولی کلی تو عید مریض بود لاغر شد.
آلمای مامان هم هفتم عید دیگه راحت راه افتاد.
عید ۹۳قرار بود با مامان فریبا اینا وخاله فرانک اینا بریم آستارا اما بنا به دلایلی کنسل شد واز اونجایی که بابایی کل ایام عید تعطیل بود خونه موندیم و درکنار هم بچه داری کردیم
یه چند روزیو رفتیم فشند و دیدیم خیلی سرده وشما هم اذییت کردید ترجیح دادیم برگردیم.
سیزده به در هم از شب دوازدهم رفتیم فشند اماآوین و آلما خیلی مریض بودید تا صبح خیلی اذییت شدیم
روز سیزده بدر هم ویلای ژاله جون تو کردان دعوت داشتیم وما از این طرف و مامان فریبا اینا هم ازتهران اومدن
اینم از آلما وآوین با مامان فریبا وعمه ثنا
انگار نه انگار سگ به اون بزرگیه سه تایی واستادین و نگاه میکنیدوبوس میفرستید.
اینجا اسفندماهه بابابزرگه مامانی مامان بزرگ مامانی اومده بودن خونه مامان فاطی و باهاشون عکس گرفتید بابابزرگی ماشالا ۱۰۲سالشونه وایشالا سالیان سال سایشون همچنان بالا سرماباشه
حالا میریم سراغ یه سری عکسای بدون شرح