روزانه های 10و11ماهگی
جیگرای مامانی اینجا شب یلداست اولین یلدای زندگیتون امیدارم عمرتون هم مثل یلدا طولانی باشه
شام روخونه مامان فاطی بودیم خاله مریم وعموسهیل هم اومدن بعدازشام رفتیم خونه مامان فریبا
عمه سمانه اینا هم بودن کلی هم اونجا بازی کردین بعد ساعتای 12 ازاونجایی که خوابی در چشمان
شما دیده نمیشد وعموممد(عموی مامانی)اومده بودن خونه مامان فاطی زنگ زدن که دیانا میخواد با
بچه ها بازی کنه ما هم رفتیم در کل شب خیلی خوبی بود چون شماها
آنیساو باباممدی
آلما وعمه ثنا
اینجا به صرف آبگوشت خونه مامان فریبا دعوت بودیم چون شما عاشق آبگوشتین
آفرین به بچه های حرف گوش کنم که انقدرساکت نشستین
آلما در حال به هم ریختن اتاق عمه ثنا
آنیسا2دقیقه بعداز بیدارشدن الهی مامان فدای خنده ات بشه
92/8/19اولین مروارید آلما خانوم بیرون زد البته این عکس مال چند وقت بعدشه چون شما اجازه نمیدادین مامان از مرواریدای خوشملتون عکس بگیره
92/8/23اولین مروارید آنیسا خانوم
92/9/2اولین مروارید آوین خانوم
ا
نزدیک محرم که میشه روزشماری میکنم چون یه حال وهوای دیگست
خونه مامان فریبا اینا هیئت هست و همه 10 روز میان اونجا وعاشقونه واسه امام حسین
خدمت میکنن.من یه جورایی شما رو ازین هیئت دارم چون شما پارسال این موقع تو دل مامانی
بودینو منم تمام این 10 روز از امام حسین خواستم که نگهداره شماها باشه و به حق حضرت
علی اصغرش شماها صحیح وسالم بیاین بغل مامانی قربون امام حسین واهل بیتش
امسال که باشما سخت بود ایشالا از سال دیگه که بزرگتر میشید تا جایی که بتونم ازم بر بیاد
خادمیه امام حسین ومیکنم .
اینجا تو تراس مامان فریبا مشغول خوردن سیب زمینی های قیمه هستین به همراه یسنا نوه
عمه مهناز(عمه بابایی)که دوروز از شما کوچیکتره
ظهرتاسوعا با مامان بزرگا
ظهر عاشورا خونه مامان فریبا